살고 싶어서 죽을 것 같아 | چون میخوام زندگی کنم، انگار میمیرم
살고 싶어서 죽을 것 같아 | چون میخوام زندگی کنم، انگار میمیرم
نویسنده 램(lamb) میگه:”با دست و پنجه نرم کردن با بیشترین سرعت سفید شدن موهام، درحال نوشتن و نقاشی کشیدن هستم. من تمیزکردن اطرافم و پیدا کردن شادی در بخشهای تکراری و خستهکنندهی زندگی رو دوست دارم. درسته که زندگی خسته کنندست ولی حیفه که همینجوری بگذرونیمش، بخاطر همین به کشیدن نقاشیهای بامزه ادامه میدم
هرکسی یه نگرانی در قلبش داره. ولی این داستان نگرانی منه. یروز از شدت نگرانی، راهی بیمارستان شدم، نمیتونستم نفس بکشم و قلبم یورتمه میرفت و فکر میکردم دارم میمیرم. وقتی دکتر بهم گفت که panic disorder(اختلال هراس) دارم، فقط نگرانیهام بیشتر شد. با خودم فکر میکردم ‘چرا من؟’ زندگی با بیماریای که نمیدونی کی بهتر میشه فقط برام زندگی رو سختتر کرد. ولی هر کسی میتونه ناراحت، خوشحال یا مریض باشه! همه این حق رو دارن. به آرامی و بدون شلوغ پلوغ کردن، شروع به نگاه انداختن به داخل قلبم کردم. بجای بیمحلی به خودم، تصمیم گرفتم خودمو همونطور که هستم قبول کنم. به آرامی، نه سریع، به خود واقعیم نگاه کردم و برای خودم تصمیم گرفتم تا با قبول قلب نگرانم تو یه دنیای آروم زندگی کنم
رنگی-رقعی
